فروشگاه ایرانی

 
 
 
 
 
داستان ازدواج یک دانشجوی رشته مهندسی صنایع ( طنز) - موبایل برای تو
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

داستان ازدواج یک دانشجوی رشته مهندسی صنایع ( طنز)

پدر : دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی


پسر(دانشجوی رشته مهندسی صنایع): نه! من دوست دارم همسرم را

خودم انتخاب کنم

پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر «بیل گیتس» است


پسر: آهان اگر اینطوریه، قبول است

پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید


پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم

ادامه را در ادامه مطلب بخوانید :

بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند

پدر: اما این مرد جوان، قائم مقام «مدیرعامل بانک جهانی» است


بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است

 

بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود


پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم


مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم

پدر: اما این مرد جوان داماد «بیل گیتس» است


مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد

و معامله به این ترتیب انجام می شود

نتیجه اخلاقی: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی را برگزینید

منبع : www.sahel401.persianblog.ir



کلمات کلیدی :
  • بایگانی

  • یادداشت‌های بایگانی نشده